نامه‌‌هایی به دوست فضایی‌ام

نامه‌‌هایی به دوست فضایی‌ام

نامه‌‌هایی به دوست فضایی‌ام

نامه‌‌هایی به دوست فضایی‌ام

گریه

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۷ ق.ظ

یازو...امروز روز بد و سختی بود. بد از جهت اینکه حس های بدی داشتم. و سخت از این جهت که نمیگذشت. امروز هوا تو شرکت به شدت گرم بود و تحمل کار همزمان با گرما خیلی سخت بود. فشار کار هم یهو زیاد شد روم. از من چند تا کار میخواستن و من کشش و وقتشو نداشتم. 
یازو من امروز گریه کردم. از این گریه ها که بند نمیاد و خالی نمیشی. من زود گریم میگیره. ولی این گریه فرق داره. من وقتی اینجوری گریه میکنم از اعماق وجودم رنج میبرم. گلوم پر بغض شده بود و اشکم سرازیر میشد. خیلی وقت بود اینجوری نشده بودم. اینجوری که بغض همه جای گلومو میگیره و هی بیشتر میشه و بیشتر میشه تا اینکه دیگه نمیذاره حرف بزنم حتی. بعد میترکه و مثل بچه های پنج ساله گریه میکنم. آدم بزرگها اینجوری گریه نمیکنن. اینجوری که پر از اشک و بغض باشن و نتونن حرف بزنن. خیلی بد میشم. دوست داشتم گریم در حد اشک میموند و راحت حرف میزدم. هنوزم گریه دارم. اصلا خالی نشدم.

تمام وقت هایی که بحث دعواطور میکردیم هم گریه داشتم. ولی با عصبانیت میپوشوندمش. یعنی جوری عصبی میکردم خودمو که گریه نکنم. آخه زود گریم میگیره. سعی میکنم مخفیش کنم همیشه. تو خونه ولی اگه تو اتاق باشم راحت گریه میکنم. نیاز به حرف زدنم نیست دیگه. 

امروز نمیدونم چی شد که اینجوری شدم. خروارها خروار گریه دارم هنوز. دلم گرفته.

خوابم میاد. کارهم دارم. باید انجامش بدم. زشته. ولی خیلی خوابم میاد.

به آدم فضایی های دورو برت نگی گریه کردم. نمیخوام پیششون آدم ضعیفی جلوه کنم. 

نامه هامو بخونی. تونستی دلداریم بکن.

البته فک کنم وقتی به دستت برسه که دیگه حالم فرق کرده باشه.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۷ ق.ظ
  • میترا دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی