نامه‌‌هایی به دوست فضایی‌ام

نامه‌‌هایی به دوست فضایی‌ام

نامه‌‌هایی به دوست فضایی‌ام

نامه‌‌هایی به دوست فضایی‌ام

نوشتن

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۳ ب.ظ
پری روز مهبد برگشت گفت میخوایم یکی رو استخدام کنیم که از صبح تا شب فقط بنویسه. پیش خودم گفتم خوش به حالش. کارش نوشتنه. یکی نبود بیاد بگه تو چی میگی؟ تو که از صبح تا شب فقط طراحی میکنی. واقعیتش اینه که از دور این چیزها قشنگه. یعنی تا به کار تبدیل نشده خوب چیزین. نمیگم کار من لذت نداره ها. داره. ولی کاره دیگه. استرس داره. همه چی داره. ولی درنهایت که خوبه. حالا این بنده خدا هم قراره درباره لباس و فشن و اینجور چیزها بنویسه دیگه. اگه زرنگ باشه ادبیات و دیدگاه خودشو میاره تو کار. 
حالا اینو گفتم که بگم چند وقتی بود که بدجوری دلم میخواست بنویسم. از هر چیزی. هر لحظه ای. ببین نوشتن خیلی جذابه ها ولی واردش که میشی سخته. قشنگ نمیشه. نمیدونی از کجا شروع کنی. البته وقتیم که دستت راه بیفته دیگه تمومه. 
میخوام هر روز بنویسم. اینجا برام غریبه ست هنوز. آشنا نیستم. راحت نیست. همین پریشونی از این وبلاگ به اون وبلاگ باعث شد که نوشتنم کم شه. من که دوست داشتم همش یه جا باشه. اینجوری دلم یجوریه که بقیش اینجا نیست. شاید وارد کردما ولی حسش اون نیست. 
احتمال داره یه سری از نوشته هامو بذارم اینستاگرام. ببین من میگم انسان چند تا بعد داره. یه نفرو که فقط عکسشو میبینی یه برداشتی ازش داری. یعنی اینجوریه که بقیه بعدهاشو تو ذهنت از خودت میسازی. فقط یه عکس نمیمونه برات. حالا وقتی میبینیش یه صدایی یه برخوردی چیزی ازش میبینی و تا یه جایی خونه های اون فرد تو ذهنت پر میشه. حالا فک کن ازش نقاشی ببینی، نوشته بخونی، عکس ببینی. چقدر باعث میشه بیشتر بشناسیش. من دوست دارم بیشتر بشناسی منو. وقتی یه نوشته ازم میخونی میای میبینی من اون روز چه نقاشی ای کشیدم و چه حسی داشتم خب بیشتر درکم میکنی. حسم میکنی. من همه اینهام. بیشتر نقاشی ها بخاطر شرایط به وجود اومدنشونه که معروف شدن. اینو خیلیا نمیدونن. پس شرایط انقدر مهمه. برای همین اینستاگراممو شاید اینجا بذارم. نه که اینجا کسی بیاد بخونه و ببینه که حس میکنم تو یه اتاقم ته دنیا و کسی اینجا قدم نمیذاره. اما اگه یکی تو شب برفی با لباس خیس بیاد در کلبه منو بزنه و بخواد که به خونه من راه پیدا کنه چرا که نه؟ اون یه نفر ارزشمنده. شومینه رو روشن میکنم تا تنور نوشته هام گرم شه. یه دست لباس گرم اضافی هم تو کلبم میذارم. 
چند وقتیه به میم ضاد میگم بنویسه. اما خوب میدونم که مجبور کردن فایده نداره. یجا میزنه بیرون. مثل من که نمیخواستم وبلاگمو عوض کنم. حالا بحثم این نیست. میخوام یه روشی رو امتحان کنم. بچه به نظرت چجوری عادت به یه کاری میکنه؟ از پدر مادر اینو میگیره دیگه. پدر مادر کتابخون باشن احتمال زیاد کتابخون میشه. ما مگه غیر اینیم؟ دوستها هم اینجوری میتونن رو هم تاثیر بذارن. حالا من میخوام هی بنویسم و هی بنویسم تا میم ضاد جان یاد بگیره. اون که قبلا همش مینوشت و الان نمینویسه. چرا؟ چون بلده منو حرص بده. کتاب خوندنمونم باید زیادتر شه. اینجوری نمیشه.
من قطعا میام باز. بای عادت کنم. نمیتونم سریع اخت شم. سخته. .ولی میام و مینویسم باز.-
  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۳ ب.ظ
  • میترا دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی